امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

تنها برای عزیز دلم

کلبه ی غمگین خاک خورده ی فراموش شده من

می نوشم آخرین جرعه از این سال را و نگاهم خیره میماند به تقویم و ساعت که باز فرا   میرسد نوروز و من تنفر وجودم را فرا میگیرد من تنفر دارم از این نوروز ها و باز سالهایم پر از درد و خستگیست حسم مرده و خودم هم همچون مرده ی متحرکی هستم که فقط راه میروم و کوک میشوم با خوردن جرعه ای اب و خوردن تکه ای نان  نه ادم کوکی هستم نه مرده ی متحرک و امسال نیز همانند سالهای دیگر لحظه ی تحویل سال میروم در خواب و فراموش میکنم عید را نه ذوقی برای نو شودن و نه ذوقی برای تبریک گفتن چرا ؟   پی نوشته:قبلا عید برام خیلی مهم بودم اما  نمیدونم چرا دیگه دوسش ندارم و برام اهمیتی نداره یعنی الان دیگه هیچ چی...
29 اسفند 1389

دل سوخته

خاطراتم همه از رنگ سياه دل بيچارهء من غرق در اين شهر گناه  من نمي دانم چه آمد به سرم يا چه شد آن همه شادي و كجا رفت خوشي   هرچه گشتم پي خوشبختي نديدم آنرا ...
23 اسفند 1389

لالايي

لالايي لالايي ماه و مهتابه لالايي مونس خوابه لالايي قصه ي گل هاس پر از آفتاب پر از آبه لالايي رسم و آيينه لالايي شعر شيرينه روون و صاف و ساده زلال مثل آيينه لالايي گرمي خونه لالايي قوت جونه لالايي ميگه:يک شب هم کسي تنها نمي مونه لالايي آسمون داره گل و رنگين کمون داره توي چشمون درويشش نگاهي مهربون داره لالايي هاي ما ماهه بدون ناله و آهه بخون لالايي و خوش باش که عمر غصه کوتاهه ...
18 اسفند 1389

کنج خانه

كنج اين خانه دلي هست كه مي جويد ترا يك دل غم زده و خونين كه مي خواند ترا   كنج اين خانه دو چشم منتظر مي جويد ترا چشمهاي گريان و نابينا كه مي خواهد ترا   اي عزيز جان بيا  و پرده ها را باز كن ديده را بينا و غم ها را پاك كن كنج تاريك خانه را روشن بكن انتظار سخت را پايان بده ...
22 مرداد 1389