کلبه ی غمگین خاک خورده ی فراموش شده من
می نوشم آخرین جرعه از این سال را و نگاهم خیره میماند به تقویم و ساعت که باز فرا میرسد نوروز و من تنفر وجودم را فرا میگیرد من تنفر دارم از این نوروز ها و باز سالهایم پر از درد و خستگیست حسم مرده و خودم هم همچون مرده ی متحرکی هستم که فقط راه میروم و کوک میشوم با خوردن جرعه ای اب و خوردن تکه ای نان نه ادم کوکی هستم نه مرده ی متحرک و امسال نیز همانند سالهای دیگر لحظه ی تحویل سال میروم در خواب و فراموش میکنم عید را نه ذوقی برای نو شودن و نه ذوقی برای تبریک گفتن چرا ؟ پی نوشته:قبلا عید برام خیلی مهم بودم اما نمیدونم چرا دیگه دوسش ندارم و برام اهمیتی نداره یعنی الان دیگه هیچ چی...
نویسنده :
مامان
23:14
دل سوخته
خاطراتم همه از رنگ سياه دل بيچارهء من غرق در اين شهر گناه من نمي دانم چه آمد به سرم يا چه شد آن همه شادي و كجا رفت خوشي هرچه گشتم پي خوشبختي نديدم آنرا ...
نویسنده :
مامان
23:12
تا کی بی تو
لالايي
لالايي لالايي ماه و مهتابه لالايي مونس خوابه لالايي قصه ي گل هاس پر از آفتاب پر از آبه لالايي رسم و آيينه لالايي شعر شيرينه روون و صاف و ساده زلال مثل آيينه لالايي گرمي خونه لالايي قوت جونه لالايي ميگه:يک شب هم کسي تنها نمي مونه لالايي آسمون داره گل و رنگين کمون داره توي چشمون درويشش نگاهي مهربون داره لالايي هاي ما ماهه بدون ناله و آهه بخون لالايي و خوش باش که عمر غصه کوتاهه ...
نویسنده :
مامان
23:04
بدون عنوان
کنج خانه
كنج اين خانه دلي هست كه مي جويد ترا يك دل غم زده و خونين كه مي خواند ترا كنج اين خانه دو چشم منتظر مي جويد ترا چشمهاي گريان و نابينا كه مي خواهد ترا اي عزيز جان بيا و پرده ها را باز كن ديده را بينا و غم ها را پاك كن كنج تاريك خانه را روشن بكن انتظار سخت را پايان بده ...
نویسنده :
مامان
23:10